شعر

1404/2/17

غزل شماره 712

خوش باش که هر که راز داند
داند که خوشی، خوشی کشاند

شیرین چو شکر تو باش شاکر
شاکر هر دم شِکر ستاند

شُکر از شِکرست آستین‌پر
تا بر سر شاکران فشاند

تلخش چو بنوشی و بخندی
در ذات تو تلخیی نماند

گویی که چگونه‌ام؟ خوشم من
گویم ترشم دلت بماند

گوید که نهان مکن ولیکن
در گوشم گو که کس نداند

در گوش تو حلقهٔ وفا نیست
گوش تو به گوش‌ها رساند

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا